۱۳۸۹ آذر ۱۱, پنجشنبه

اورژانس آنقدر جنازه ی امیدرضاها و یعقوبها و سهرابها و امیرها را از زندانها به غسالخانه برده که نمی داند تن چاقو خورده ی مرد محله ی ما را هم باید به بیمارستان ببرد.



ایکاش وقتی از خودی ناخودی کتک می خوردم من هم می زدم تا یا هر دوی ما بمیریم یا هر دوی ما بفهمیم کارمان غلط است.اینطوری ظالم و مظلومی وجود نمی داشت.بدهکار و طلبکاری وجود نمی داشت.من زن هستم و تو مردی وجود نمی داشت.
ایکاش وقتی خودی و ناخودی تجاوز کرد جار می زدم آی مردم دختران و پسرانتان را از دیدار با فلانی برحذر کنید تا قربانی نشود.نکردم و ترسیدم و حالا فلانی های زیادی را می شناسم که خودی ناخودی ها به آنها تجاوز کرده اند.
ایکاش اهل کوچه معرفت و شهر فرهنگ و کشور خوبان می ماندیم و راهمان به محله شیعه ها و شهر مسلمان ها و کشور اسلامیان کج نمی شد که حالا هم آنها بیگناه خوار باشند و هم ما بی پناه و ذلیل.
ایکاش وقتی کتک خوردن زن همسایه را دیدم سر بلند می کردم و هوار می کشیدم.حق و باطلی می کردم و سرکی از سر محبت می کشدیم.نکردم و او حالا قاتل است.همسر کشی محکوم به اعدام.
ایکاش آزادی بهروز جاوید تهرانی و زیدابادی و بروجردی و توکلی و عابدینی و اسانلو و کوهیار و مجید دری و نسرین و شبنم و بهاره و عماد و طبرزدی و باقی و ...... را به خواست خدا نمی سپردم که حالا آنقدر زیاد شده باشند که نتوانم اسمشان را یک جا بیاورم.آنها آنقدر زیاد شده اند که قاضی فرصت نمی کند به پرونده مرد خیانت کار شهرمان بپردازد.آنقدر تو شهر کم شده اند که مرد خیانت کار شهرمان روزنامه نویس شده و زن حاجی از پستو در آمده و وکالت می کند. آنقدر تو شهرمان مرد کم شده که یکی نیست چاقو از دست قاتل دیوانه بگیرد و پلیس یادش رفته آدمکشها را می بایست کت بسته برد.
اورژانس آنقدر جنازه ی امیدرضاها و یعقوبها و سهرابها و امیرها را از تو زندانها به غسالخانه برده که نمی داند تن چاقو خورده ی مرد محله ی ما را هم می بایست بردارد و ببرد.
ایکاش اهل کوچه نامردمی نبودیم و به جای بها دادن به اسلام دروغینی که به خوردمان دادند به انسانیتمان روح می دادیم.
ایکاش به جای خواندن پنج رکعت نماز در روز یک رکعت معرفت هجی می کردم.ایکاش به جای پوشاندن موی سرم در برابر نامحرم وجودم را از صورت پلید خودخواهی می پوشاندم.ایکاش به جای صدبار وضو گرفتن یکبار روحم را از بی تفاوتی می شستم.ایکاش اینهمه از ایرانی بودنم نمی گفتم و ایکاش می بالم می بالم نمی کردم که من امروز با دیدن فیلم دوم از صحنه ی قتل در خیابان و مردم مسخ شده و پلیس بی آبرو و مقتول بیچاره و قاتل تنها و بی پناه از خودمان دلگیرم.







هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر