۱۳۸۸ مهر ۱۳, دوشنبه

این قهوهٔ زهرالود،این سوپ سرد و این چای تلخ را با دیگری قسمت نکنید.

راستی‌ زندگی‌ که آخرش مرگ است اینهمه دویدن دارد؟ زندگی‌ که نه می‌‌دانیم برای چه آمده ایم و نمیدانیم به کجا میرویم،کی‌ میرویم،چطور میرویم
.نه می دانیم از کجا هستیم و نمی دانیم کی‌ می اییم؟ چرا می رویم؟ عجب روزگار غریبی.عجب جهان عجیبی‌. احساس تلخ پوچی را گاهی‌ همه‌ی ما تجربه کردیم ولی‌ سوال بی‌ جواب پایان ناپذیری است این از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود به کجا میروم آخر ؟ به شخصه مرگ را بهترین و عظیم ترین و وصف ناپذیر‌ترین نعمت خدا می دانم ولی‌ رفتن درد من نیست.
من از آمدن می هراسم.من برای تولدها اشک می ریزم.من به نوزادان بی‌ گناه تسلیت میگویم و برای آنها متاسفم. گویی می زاییم تا به جهانی‌ که سست است و بی‌ بنیاد بگوییم دست مریزاد. کودکان بی‌ سرپرست را دریابیم تا تلخی‌ روزگارشان نه شیرین که با ما قسمت شود. زایش به خصوص در این قرن جنایتی بیش نیست..
ما اگر می توانستیم سوپ سرد و چای تلخ خودمان را قابل خوردن می کردیم.
با خودتان فکر کنید چقدر سوال بی‌ جواب دارید؟ چقدر آرزوی بر نیامده دارید ؟ چقدر اه کشیده اید؟ چقدر دلهره داشته اید؟ چقدر زهر تلخ دوری و دلتنگی‌ و فقدان عزیزان را چشیده اید؟ آنچه که به موجود معصوم می دهید همین است.
بنا بر ترازوی انصاف تان کم و زیادش کنید و به آنچه که تقدیمش کرده اید نگاهی‌ بیندازید. اگر شما تحصیل کرده ترین،ثروتمندترین،عاشقترین والدین دنیا باشید هم نمیتوانید روح سرکشی که شاید او داشته باشد را اغنا کنید. این قهوهٔ زهرالود،این سوپ سرد و این چای تلخ را با دیگری قسمت نکنید.خود را در سوپ و چای و قهوه ای شریک کنید.

۶ نظر:

  1. درسته که نمی دانیم که از کجا آمده ایم و چرا آمده ایم و به کجا می رویم؟...

    ولی ... هدف از زندگی، خود زندگی نیست؟

    این مهم نیست که از کجا اومدیم. ما اومدیم، حالا باید بمونیم و سر در بیاریم باید کجا بریم. خوب نیست وسط راه چون هنوز متوجه نشدیم چی کار باید بکنیم بگیم دیگه ادامه نمی دیم... اصلا شاید آخر راه فهمیدیم کجا باید می رفتیم!... ;)
    ولی هدف رسیدن نیست، رفتنه. در کنار یکدیگر.

    شاد باشین...

    پاسخحذف
  2. سپاس و تشکر فراوان از لطف و محبت شما. مطالب جالبی گفتید در کامنت که برام آموزنده هم بود. به امید دیدار دوباره شما در وبلاگ....
    پایدار باشید

    پاسخحذف
  3. درود دنیای ایرانی
    چی نوشتی بابا!
    هم قهوه است و هم زهرآلود ، هم چای است و هم تلخ!
    اما سوپ نیست، چون سوپ میباید در هر حال درمانگر باشد. راست میگی که "ما اگر میتوانستیم....قابل خوردن میکردیم" اما دوست خوبم اکنون که هستیم چه کنیم؟ رنج آور و غمین است اما به گفته فرنگیا
    باید enjoy it to the extent .
    "این قهوهٔ زهرالود،این سوپ سرد و این چای تلخ را با دیگری قسمت نکنید.خود را در سوپ و چای و قهوه ای شریک کنید."
    آب دریا را اگر نتوان کشید
    هم به قدر تشنگی باید چشید

    شاد ببینمت و همیشه پیروز

    پاسخحذف
  4. گیگا احتمالا" برگرده چون اکانت جفتشون (هم ریرارو هم گیگا) باز شد!
    (کلّی مبارزات مسالمت آمیز و هر از گاهی خشونت آمیز کردیم آخرش مثه اینکه جواب داد!:دی)
    منم دیگه نمی خواستم برم دنباله سر همین قضیه یه لینکم دادم واسه تحریم دنباله که تا دلت بخواد مثبت و منفی گرفت آخرش یه 2 3 دقیقه ای سبز شد!:دی
    ولی با ایمان حرف زدیم قرار شد به مهیار کار نداشته باشیم کار خودمون بکنیم بچه هارم بر گردونیم!
    راجب مشکل شماام تا اونجایی که من اطلاعات دارم اگه با یه برنامه ف ی ل ت ر ش ک ن خوب که آی پی تون دائم عوض کنه (مثه همین که من گذاشتم توو وبلاگم)هر 4 نفرتون بدون اینکه مشکلی پیش بیاد میتونید بیاین توو سایت مهیارم عمرا" نمیفهه!!
    مشکل گیگا ایناام این بود که با سایتای ف ی ل ت ر ش ک ن چند بار اومده بودن!
    این سایتاام آی پی عوض نمی کنه!
    راستی حکایتی که واسم گذاشتی خیلی قشنگ بود!

    پاسخحذف
  5. دنیا جان، پشتیبانی از بچه های بی سرپرست بسیار پسندیده است، اما بچه هم جای خود دارد. کمی بد برداشت کردم، پوزش.
    من و ریرا بن نبودیم. دوستان بسی گفتند که به پاس سپاس رفتم و لینکیدم که اگر تونستی ببین که دلتنگم.
    http://gigairani.blogspot.com/2009/10/blog-post_9411.html

    گمان میکنم من و دنباله در اقلیمی نگنجیم D: که گفتنی بسیار است و بسیار گفته ام.

    پاسخحذف